loading...
وبگاه جوانان پارسی

Nasha بازدید : 79 یکشنبه 28 آبان 1391 نظرات (0)

 

امروز به طور اتفاقی وارد این وبلاگ شدم!
نویسنده اش یه دختر که از دی ماه سال 82 هر روز واسه ابراهیم(معشوقش) می نویسه!
آخرین پستش هم مال دیروزه.
شاید چیز عجیبی نباشه واستون ولی از اونجا که این آقا ابراهیم از همون سال 82 اینو رهاش کرده و رفته سراغ ِ یه دختر دیگه خیلی واسم عجیب بود که این دختره هر روز و هر شب تو فکر ابراهیمه و با چه شوق و ذوقی میاد واسش می نویسه...
راستش نمیدونم چرا ولی خیلی دلم گرفت
Nasha بازدید : 96 سه شنبه 23 آبان 1391 نظرات (0)

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 608
  • بازدید ماه : 1,402
  • بازدید سال : 6,795
  • بازدید کلی : 67,883