بی تومهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
...
نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
...