loading...
وبگاه جوانان پارسی
Nasha بازدید : 96 دوشنبه 15 آبان 1391 نظرات (0)

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها

...

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است

خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم

مثل اینست که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
اندکی صبر سحر نزدیک است

برچسب ها سهراب سپهری ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 85
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 555
  • بازدید ماه : 1,349
  • بازدید سال : 6,742
  • بازدید کلی : 67,830