تیغ روزگار شاهرگ “کلامم” را چنان بریده که سکوتم “بند” نمی آید
هیچ هم برای خودش عالمی دارد …
وقتی “همه” هایت هیچ میشوند ؛
آن وقت “هیچ” برایت یک دنیاست …
حوصله ام برفی ست!
با یک عالمه قندیل دلتنگی,
از گوشه های دلم آویزان!
آهای!
کافی ست ” کمی “ها کنید,تا که ” آب”شوم!…
وقتى با یک دست
نقاب هایشان را نگه داشته اند
و با دست دیگر
کلاه بر سرم مى گذارند
انتظار زیادیست
که بخواهم نوازشم کنند…!!!
برای تــــــو…
برای چشم هایــت…
برای مـــن…
برای درد هایـــم…
برای ما…
برای این همه تنـــهایی…..
ای کــــاش خدا کاری کـــند...
رفتن بهانه نمیخواهد...
بهانه های ماندن که تمام شود کافیست…
لحظه های ناب کودکیم در پیچ و تاب زمان گم شد
دوستانم را روزگار گرفت!
عشقم را عاشقی دیگر ربود!
و خدایـــــم را خــدا کشــت!
ما ماندیم و یک بقچه رفاقت!
ما ماندیم و سیگاری کنج لب!
تلـــخی چــــــای بی قند و خشخش برگـــهای زرد!
طناب دار را به گردنم انداختند...
گفتند:آخرین آرزویت ؟
گفتم:دیدار یار!
گفتند:خسته است!
تا صبح طناب دارت را بافته...
در هیاهوی زندگی دریافتم...
چه دویدن هاییکه فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هاییکه فقط باعث سپیدی مویم شد
در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نه نمیشود
"به همین سادگی"
کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم
فقط "او" را میخواندم.
پشت این بغض "بیدی" نشسته
که خیال می کرد با این "بادها" نمی لرزد....
فکر می کردم تو همدردی،
امــــا نه...
تو هم دردی...
پروردگارا...
اگر بخواهم، شرمسارم
واگر نخواهم، گرفتارم . . .
انسان سه راه دارد:
راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است.
و راه سوم از تجربه میگذرد، این تلخترین راه است. "کنفسیوس"
محمود احمدی نژاد در همایش تجلیلی که صدا و سیما برای وی برگزار کرده بود، از محبوبیت خود سخن می گوید و می گوید که بعنوان فرزند کوچک ملت ایران به خاطر اندیشه و فرهنگ و ملت ایران در دنیا محبوب شده است.
عصر ایران: مراسم قرعه کشی جوایز مجموعه ویلای من بعد ازظهر دیروز (دوشنبه) با حضور مهران مدیری در هتل تهران برگزارشد.
برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید...
ومن...
تنها...
دل خوش میکنم...
به محبتی که گاه و بیگاه کلمات نصیب قلب رنجورم میکنند.
چه تلخ است قصه من و تو،
قصه همسایگان دور از هم...
تلخ قصه ایست...
تو مپندار که کلاغ شوق رفتنش به خانه نیست...
شیرینی قصه تلخ ماست که بر گوشه دیوار زمینگیرش کرده.
هی رفیــق!
از تو چه پنهــان!
آدمها آنقدر دورم زده اند که بعید نیست یکی از همین روزها میدانی را به نامم کنند.
کسانی که قاره های جدید را کشف کردند،
دل به دریا زدند و از سواحل آشنا دور شدند. "برایان تریسی"
خدا به شیطون میگه اگه شیرازیارو از جا بلند کنی به مقام سابقت برمیگردی!
شیطون بعد دو ماه برمیگیرده.
خدا میگه چی شد؟
شیطون میگه عامو ولم بکن.
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است
پیدا نکنم همدل،دل ها همه از سنگ است
گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست
گر هست یکی عاشق،آلوده به صد رنگ است
درزندگی برای هر آدمی ...
یک روز ...
ازیک جا ....
از یک نفر ...
به بعد...
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست ...
نه روزها نه خیابان ها ...
همه چیز می شود...
" دلتنگی "
زندگی باید کرد...
گاه با تلخی راه...
گاه با یک گل سرخ...
گاه با یک دل تنـــگ...
گاه باید رویید در میان باران...
گاه باید خندید با غمی بی پایان...
آنجا که دیگر نمی توان عشق ورزید...
باید آن را گذاشـــــتـــــــ... و گـــذشـــــــــــت... "فردریش نیچه"
درونم غوغاست...
ساده میشکنم ...
با یک تلنگر کوچک...
اینگونه نبودم... شدم
شاد باش...
نه یک روز ...بلکه سالهای سال
بگذار آواز شاد بودنت چنان در شهر بپیچد،
که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند
شراب باشد...
تو کنار من باشی...
و شیطانی که گولمان بزند .....
شب که شد...
از بام جهنم خودمان...
بهشت دیگران را میبینیم...
نیکی فیروزکوهی
تعداد صفحات : 9