loading...
وبگاه جوانان پارسی
Nasha بازدید : 105 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از....
Nasha بازدید : 82 یکشنبه 28 آبان 1391 نظرات (0)

وقتی که خورشید عصبانی شود چه اتفاقی می‌افتد؟

در 31 آگوست امسال یک انفجار خورشیدی عظیم در این ستاره روی داد که طی آن شعاعی از آتش با سرعت 1500 کیلومتر در ثانیه در فضا منتشر شد، جهت این انفجار به سمت زمین نبود اما میدان مغناطیسی زمین از آن متأثر شد.


در زیر تصویری از لحظه این انفجار و نسبت زمین در برابر آن را می‌بینید....

Nasha بازدید : 76 یکشنبه 28 آبان 1391 نظرات (0)

در جهان پدیده‌‌های بی‌شماری وجود دارند که در قالب هیچ تصور و خیالی نمی‌گنجند. برخی از این پدیده‌ها عجیب و برخی زیبا و برخی دیگر زشت هستند؛ هرچه هست نشانی از عظمت و بزرگی خلقت است.

....

Nasha بازدید : 79 یکشنبه 28 آبان 1391 نظرات (0)

 

امروز به طور اتفاقی وارد این وبلاگ شدم!
نویسنده اش یه دختر که از دی ماه سال 82 هر روز واسه ابراهیم(معشوقش) می نویسه!
آخرین پستش هم مال دیروزه.
شاید چیز عجیبی نباشه واستون ولی از اونجا که این آقا ابراهیم از همون سال 82 اینو رهاش کرده و رفته سراغ ِ یه دختر دیگه خیلی واسم عجیب بود که این دختره هر روز و هر شب تو فکر ابراهیمه و با چه شوق و ذوقی میاد واسش می نویسه...
راستش نمیدونم چرا ولی خیلی دلم گرفت
Nasha بازدید : 93 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

 

بی تومهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

...

 

Nasha بازدید : 96 سه شنبه 23 آبان 1391 نظرات (0)

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

...

Nasha بازدید : 77 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (0)
در سال 1264 قمری، نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند.. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند
Nasha بازدید : 76 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (2)
لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن
Nasha بازدید : 128 چهارشنبه 17 آبان 1391 نظرات (0)

 

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد .

او پرسید: (( آیا خداوند , هرچیزی راکه وجود دارد , آفریده است؟ ))

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : (( بله ))


...

 

Nasha بازدید : 95 یکشنبه 14 آبان 1391 نظرات (0)

ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود...

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 641
  • بازدید ماه : 1,435
  • بازدید سال : 6,828
  • بازدید کلی : 67,916