در لحظه ای گنگ و محو که هیچش بخاطرم نیست،
در مکانی که درست در همین حوالیست،
در نا کجاآباد زمان ماضی،
من دلم را گم کرده ام و از آن لحظه مجهول به بعد،
دیگر این من، آن من نشد.
در لحظه ای گنگ و محو که هیچش بخاطرم نیست،
در مکانی که درست در همین حوالیست،
در نا کجاآباد زمان ماضی،
من دلم را گم کرده ام و از آن لحظه مجهول به بعد،
دیگر این من، آن من نشد.
یکی دلش به صد دل بنده
یکی صد دل به یکی میبنده
یکی یه دل به یه دل میبنده
و تا آخرپایبنده
یکی دل به هیشکی نمیبنده
یکی نمیدونه دلش به کی بنده
یکی هربار به یکی دل میبنده
یکی دل میبنده تا بخنده
یکی هم مثه من دلش آکبنده
مونده،نمیدونه دل به کی ببنده
گویند روزی مجنون در مسجدی روی سجاده شیخی پا گذاشت،
فریاد شیخ بلند شد که چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟
مجنون گفت: من عاشق لیلی ام تورا ندیدم؛تو که عاشق خدایی چطور مرا دیدی؟
کلنگ و تیشه ام را آورده ام...
تو بگو کدام کوه؟؟؟
فقط...
کمی "شیرین" باش.
زن ها تنهاییشان را گریه میکنند...
و مردها گریه هایشان را تنهایی...
سکوت کن...
بگذار بغض هایت سر بسته بمانند؛
گاهی سبک نشوی،
"سنگین تری"
همین که فهمید غم دارم آتش گرفت ....
به خودت نگیر رفیق!!!!!
سیگارم را گفتم...
حکمت وزیدن باد رقصاندن شاخه ها نیست؛
بلکه،
امتحان ریشه هاست.
"امام علی (ع)"
همیشه نمیشود زد به بی خیالی و گفت:
تنها آمده ام؛تنها میروم...
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی
یا برای دقیقه ای ؛
کم می آوری؛
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد.
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست
گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
برمیگردم،
با چشمانم،
که تنها یادگار کودکی منند،
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟
"حسین پناهی"
دلگیر نشو از آدمها...
نیش زدن طبیعتشان است،
سالهاست که به هوای بارانی میگویند...
خراب!!!
دلم سر کرده با غمها،
خداحافظ
شدم با غصه ها تنها،
خداحافظ
پرم از خستگی،زخم زبانها چه سوزی دارد این شبها،
خداحافظ
سراسر این وجودم ناامیدیست،شدم آغاز پایانها،
خداحافظ
تمام لحظه ها شد غرق بی رحمی،شدم هم بغض بارانها،
خداحافظ
چقدر اینجا نمورو سردو تبدار است،مرا آتش زد این تبها،
خداحافظ
مثال برگ پاییزی پر از حرفم،مرا سوزانده این لبها،
خداحافظ
دلم میخواست در این بزم ماندگار باشم،امان از دلفریبی ها،
خداحافظ
پرم از درد بی درمان این تکرار،شکستم از این غریبی ها،
خداحافظ
منم آن آسمان آبی دیروز که میبارد ز فریادها،
خداحافظ
دلم پاره شدو پوسید ز نامردی،سخن کوتاه کنم یادها،
خداحافظ
گاهی وقت ها آدمها،
از یک جایی به بعد،
از یک روزی به بعد،
از یک "نفر" به بعد،
دیگر هیچ چیز برایشان معنی ندارد،
نه رنگ ها،
نه خیابان ها،
نه فصل ها...
گاهی وقتها آدمها از یک نفر به بعد فقط....
دلتنگ اند.
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد،
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم …
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش …
همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه …
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط آشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
....
بی گناهی پای چوبه دار میخندد!
انگار نمیداند دوره ضرب المثلها دیگر گذشته...
وقتی "باختم" مسیر را یافتم!
در بزرگراه زندگی همواره راهت "راحت"نخواهد بود!
هر چاله ای "چاره ای" به من آموخت!
برای جلوگیری از"پس رفت"پس باید رفت!
مجلس میهمانی بود.
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود.اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت.
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.
به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است؛می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود...
حالم را پرسیدند،
گفتم روبراهم،
نمیدانند روبه راهی هستم که تو رفته ای...
خدا کند تبسم لبی به آه نشکند
بلور بغض سینه ای به شامگاه نشکند
کبوتری که پر زند به شوق آشیانه ای
خدا کند که بال او میان راه نشکند
بت ها شکستنی بودند...
و باورها ماندگار...
چه ساده دل بود ابراهیم...
دردها فراموش میشوند...
اما...
همدردها هرگز... "ناپلئون"
تقصیر ما نیست...
خیانت را معلم به ما یاد داد...
آنجا که گفت جای خالی را پر کنید...
مجله استاندارد در مطلبی با عنوان «آیا کسی می تواند در ایران این عکس ها را بیاندازد؟» به حال و روز گلشیفته فراهانی در فرانسه پرداخت.
به گزارش جام کشکول؛ گلشیفته فراهانی در گفتگو با این مجله افزود: در ایران نباید موهای زنان دیده شود. ما در ایران مجله ای مخصوص عکاسی مد و فشن نداریم. ایران تصویر جدیدی از زندگی روزمره را به نمایش گذاشته است. بازیگران زن سینما مانند لیلا حاتمی...
می گن زمانای قدیم یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟
ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟
بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.
ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی
بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟
ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده
قهوه چی...
قهوه ام را شیرین کن...
آنروزها که تلخ میخوردم،
روزگارم شیرین بود.
ایستادگی کن،ایستادگی کن
و ایستادگی کن...
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغ ها ،
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را فقط به نمایش می گذارد، ندارند.
اگر توانستيد به این سوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی یا psychopath هستید.
یکی از بزرگترین روانشناسان امریکایی این تست را بر روی افراد زیادی انجام داد تا به این نتیجه
برسد که چه کسانی پاسخ صحیح می دهند.
نکته ی جالب این كه اکثر قاتل های سریالی به راحتی و سرعت توانستند جواب صحیح بدهند.
بنابراین اگر پاسخ شما صحیح بود احتمالا شما یکی از قاتل های سریالی آینده خواهید بود .
یک زن در مراسم ختم مادر خود، مردی را می بیند که قبلا او رانمی شناخت.
او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است.
او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.
و در همان جا عاشق او می شود.
اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند.
چند روز بعد او خواهر خود را می کشد.
به نظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟
چند دقیقه با خود فکر کنید و جواب های خود را یادداشت کنید. بعد برای یافتن پاسخ صحیح ادامه مطلب مراجعه کنید.
برای دیدن عکس خونخوارترین موجود دنیا به ادامه مطلب برید.
تعداد صفحات : 9